تالیفیه

داستان های کوتاه و عبرت های بلند

تالیفیه

داستان های کوتاه و عبرت های بلند

تالیفیه

اینجا مطالبی را می آورم که نوعا نوشته خودم نیستند ولی به نظرم زیبا رسیدند وحیفم آمد شما را در خواندنش شریک نکنم امیدوارم لذت ببرید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عارفانه» ثبت شده است

انتظار* عامیانه،عالمانه،عارفانه

دوشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۶، ۰۲:۲۱ ب.ظ

بعد از 25 سال دوران غربت ... چرا امیرالمؤمنین در مقابل این همه اصرار برای خلافت امتناع می کردند؟...
علت اصلی امتناع حضرت این بود که هر چند مردم از ظلم خسته شده بودند، اما خواهان عدالت هم نبودند. آنها اساساً نه عدالت و لوازم آن را درست می فهمیدند و نه می توانستند آن را تحمل کنند. اگر مردم اهل تحمل عدالت بودند، آن گونه حضرت را در دوران حکومتش شکنجه نمی کردند!
الان مردم عالم از ظلم اسرائیل و آمریکا خسته شده اند، اما آیا این کافی است؟...

کسانی که مایلند همه انسان ها، حتی مفسیدن، آنها را تحویل بگیرند و یا لااقل سر جنگ با مفسیدن را ندارند، نمی توانند جزء منتظران قرار گیرند. اساساً تمایل به صلح با ظالمان و مفسدان، گرایش پلیدی است که اگر در روح یک انسان مؤمن رسوخ کند، ایمان او را به تباهی خواهد کشید. این گرایش پلید می تواند کار مؤمنین را به آنجا بکشاند که حاضر شوند برای دل خوشی دشمنان بشریت و یا به دلیلی عافیت طلبی، سر از بدن فرزندان پیامبر خدا(صلوات الله علیه و آله) جدا کنند.


کتاب:انتظار عامیانه، انتظار عالمانه، انتظار عارفانه

استاد پناهیان


پ ن:آقاجان امامتتان از امروز آغاز شد. نه از١١٧٩( ۱۱۴۳شمسی )سال پیش آغاز شده و نمیدانم باید برای اینهمه سال غربت به شما تبریک گفت یا..

باید جشن گرفت یا...وهزارباید و نباید دیگر

  • سا قی

صراط

يكشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۰۴ ق.ظ

احمد آقا گفت : 

این را که می گویم به خاطر تعریف از خود یا ... نیست.

می خواهم اهمیت ارتباط و توسل به اهل بیت (ع) را بدانی.

بعد ادامه داد : 

یک بار در عالم رویا بهشت را با همه ی زیبایی هایش دیدم. نمی دانی چقدر زیبا بود...

با سرعت به سمت بهشت حرکت کردم.

 اما هر چه بیشتر می رفتم مسیر عبور من باریک و باریک تر می شد ! 

به طوری که مانند مو باریک شده بود .

 من حس کردم الآن است که از این بالا به پایین پرت شوم.

آنجا بود که حدس زدم این باید صراط باشد ؛

همان که می گویند از مو باریک تر و از شمشیر تیز تر خواهد شد ...

مانده بودم چه کنم ! 

هیچ راه پس و پیش نداشتم .

 یکدفعه یادم افتاد که خدا به ما شیعیان ، اهل بیت (ع) را عنایت کرده ، برای همین با صدای بلند حضرات معصومین را صدا زدم !

یک باره دیدم که دستم را گرفتند و از آن مهلکه نجاتم دادند ...


عارفانه، ص ۳۳ و ۳۴

خاطرات شهید احمد علی نیری



پ ن:حتما این کتاب را بخوانید.واقعا عارفانه است.مطالب بسیار جالب تری در این کتاب هست که حتما باید بخوانید.

  • سا قی