تالیفیه

داستان های کوتاه و عبرت های بلند

تالیفیه

داستان های کوتاه و عبرت های بلند

تالیفیه

اینجا مطالبی را می آورم که نوعا نوشته خودم نیستند ولی به نظرم زیبا رسیدند وحیفم آمد شما را در خواندنش شریک نکنم امیدوارم لذت ببرید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روحانی» ثبت شده است

علی برکت الله

چهارشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۰۵ ق.ظ



حرفهای زیادی برای گفتن هست اما بماند برای تحلیل گران و اهل فن.
آقای روحانی،طرفداران بنفش پوش،٣لبریتیهای باشخصیت!و....
خجالت بکشید،شرم کنید
بازهم بگید تقصیر احمدی نژاد و سپاه و رهبری و دلواپسانه و...است.
  • سا قی

بی شرمانه زیستن

دوشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۵۵ ب.ظ

روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟


گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمده ام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشان خویش، به اصرار خانواده بیایند.

حرفم را نشنید، چرا که می خواست حرفش را بزند. پس گفت: بله... خدا رحمتش کند! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم نرسید. زخمی هم به هیچکس نزد. حرف تندی هم به هیچکس نگفت. اسباب رنجش خاطر هیچکس را فراهم نیاورد. هیچکس از او هیچ گله و شکایتی نداشت. دوست و دشمن از او راضی بودند و به او احترام می گذاشتند... حقیقتا چه خوب آمد و چه خوب رفت...


گفتم: این، به راستی که بیشرمانه زیستن است و بیشرمانه مردن.

با این صفات خالی از صفت که جنابعالی برای ایشان بر شمردید، نمی آمد و نمی رفت خیلی آسوده تر بود، چرا که هفتاد سال به ناحق و به حرام، نان کسانی را خورد که به خاطر حقیقت می جنگند و زخم می زنند و می سوزانند و می سوزند و می رنجانند و رنج می کشند... و این بیچاره ها که با دشمن، دشمنی می کنند و با دوست دوستی، دائما گرسنه اند و تشنه، چرا که آب و نان شان را همین کسانی خورده اند و می خورند که زندگی را "بیشرمانه مردن" تعریف می کنند.


آخر آدمی که در طول هفتاد سال عمر، آزارش به یک مدیر کلّ دزد  منحرف، به آدم بدکار هرزه، به یک چاقو کش باج بگیر محله هم نرسیده، چه جور جانوری است؟ آدمی که در طول هفتاد سال، حتی یک شکنجه گر را از خود نرنجانده و توی گوش یک خبرچین خودفروش نزده است، با چنگ و دندان به جنگ یک رباخوار کلاه بردار نرفته، پسِ گردن یک گران فروش متقلب نزده، و تفی بزرگ به صورت یک سیاستمدار خودباخته ی وابسته به اجنبی نینداخته، با کدام تعریفِ آدمیت و انسانیت تطبیق می کندو به چه درد این دنیا می خورد؟

آقا ی محترم!ما نیامده ایم که بود و نبودمان هیچ تاثیری بر جامعه بر تاریخ، بر زندگی و بر آینده نداشته باشد. ما آمده ایم که با دشمنان آزادی دشمنی کنیم و برنجانیم شان، و همدوش مردان با ایمان تفنگ برداریم و سنگر بسازیم، و همپای آدمهای عاشق، به خاطر اصالت و صداقت عشق بجنگیم.


ما آمده ایم  که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم، نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر، ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان،و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود...


ما نیامده ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند...

گمان می کنم که آن آقا خیلی وقت بود که از کنارم رفته بود، و شاید من هم، فقط در دل خویش سخن می گفتم تا مبادا یکی از خویشاوندان خوب را چنان برنجانم که در مجلس ختمم حضور به هم نرساند.

  • سا قی

باغ آلبالو

چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۳۶ ب.ظ

تعداد بی شماری از روشنفکران که من می شناسم، عقب هیچ و پوچ می گردند، کاری انجام نمی دهند و به درد کاری هم نمی خورند. خودشان را روشنفکر می نامند.

 

اما همه شان به نوکرهایشان توهین می کنند. با دهقانان مثل گله ی گوسفند رفتار می کنند. همه شان بد درس خوانده اند. جدا و واقعا چیزی نمی خوانند. کاری انجام نمی دهند. راجع به علوم فقط داد سخن می دهند. از هنر کم سر درمی آورند. همه شان خود را می گیرند. قیافه هایشان جدی است. حرف های گنده گنده می زنند. مدام تئوری می بافند. در حالی که توده ی وسیعی از ما، نود و نه درصد از مردم، مثل بردگان زندگی می کنند.


باغ آلبالو 

آنتوان چخوف 


آقای روحانی کمی کتاب بخوانید شاید دیدگاهتان نسبت به مردم تغییر کرد.

خواهش می کنم برای بقا در قدرت به شعور ما توهین نکنید.

پ ن: شنیده ام بعد از نطق تاربخی آقای رو حانی راجع به دیوار کشی و... دیوار چین از بس خندیده از n نقطه شکاف برداشته!!!

؟؟؟ نوشت: آقا مگه میشه یه نفر ، اصلا یه موجود زنده(سوی انسان بودن) اینقدر مزخرف رو تنهایی توی یک نطق ایراد کنه!؟

  • سا قی

سلام بی نیاز

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۲۵ ق.ظ

ما یک گاری چی در محلمان بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند.

یک روز مرا دید و گفت  آقا سلام، ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید؟ 

گفتم بله. 

گفت: فهمیدم چون سلام هایت تغییر کرده! 

تعجب کردم گفتم: یعنی چه؟ 

گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی، همۀ اهل محل همین طور هستند.  هرکس خانه اش گازکشی می شود دیگر سلام و احوالپرسی  او تغییر می کند. 

 فهمیدم سی سال، سلامم بوی نفت می داد. 

 سی سال او را با خوشرویی  تحویل گرفتم- خیال می کردم خیلی با اخلاقم  ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی به او نیست و نحوه برخوردم فرق کرده بود. 


یادمان باشد ، سلاممان بوی نیاز ندهد ...


چند کلام ساده |  ایرج گلپایگانی | نشر نازلی


پ ن: در این داغی تنور انتخابات دعا کنید نان های مردم نسوزد .

دعا کنید مهر اصلح به دل مردم بیفتد و جامعه را برای ظهور امامش آماده کند.

پوزش نوشت: ببخشید از این نبودنها و کم خدمت رسیدنها

کمی مشغله و نداشتن نت و رایانه متصل به آن سبب این قصور است، که ان شاالله عفو می نمایید.


  • سا قی

از جهنم تا بهشت

سه شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۴۶ ب.ظ

یک مرد روحانی، روزی با خداوند مکالمه‌ای داشت: خداوندا، دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟

خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد.!

افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. به نظر قحطی زده می‌آمدند. آنها در دست خود قاشق‌هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته‌ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می‌توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُر کنند. اما از آن جایی که این دسته‌ها از بازوهایشان بلندتر بود، نمی‌توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند…

مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد. خداوند گفت: تو جهنم را دیدی!

آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت!

افراد دور میز، مثل جای قبل همان قاشق‌های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و تپل بوده، می‌گفتند و می‌خندیدند. مرد روحانی گفت: نمی‌فهمم!

خداوند جواب داد: ساده است! فقط احتیاج به یک مهارت دارد! می‌بینی؟ اینها یاد گرفته‌اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم‌های طمع کار تنها به خودشان فکر می‌کنند!



این ویدئو را حتما ببینید.


امیر المومنین علیه السلام: لئیمان از طعام لذت می برند و کریمان از اطعام.

  • سا قی