تالیفیه

داستان های کوتاه و عبرت های بلند

تالیفیه

داستان های کوتاه و عبرت های بلند

تالیفیه

اینجا مطالبی را می آورم که نوعا نوشته خودم نیستند ولی به نظرم زیبا رسیدند وحیفم آمد شما را در خواندنش شریک نکنم امیدوارم لذت ببرید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دهه شصتی» ثبت شده است

عشق بدون تکنولوژی

جمعه, ۱ دی ۱۳۹۶، ۱۲:۲۹ ب.ظ

قدیم ها اگر عاشق می شدی و دلت هوای دیدن داشت ، تلگرام که نبود بروی عکس های پروفایلش را ببینی .

  باید یادت می آمد فلان مهمانی یا فلان سیزده به در با کدام جمله تو خندیده ؟ در کدام کنج خانه یا سر کدام کوچه اتفاقی ، نگاهتان با هم تصادف کرده ، بعد لبخند زده اید و صورتتان گل انداخته از خجالت ؟ 

نمی شد بروی ببینی "لست سین" تلگرامش کی بوده . باید آرزو می کردی شاید یک عروسی یا عزا  پیش بیاید که بشود دم در ، بین مهمان ها ، چند لحظه ای  دوباره تماشایش کنی .

عکسی اگر بود مقدس بود و جایش در امن ترین خلوت خانه . 

باید سر حوصله ، دور از چشم اغیار ، یواشکی، شاید ،چند دقیقه ای نگاهش کنی و قربان و صدقه اش بروی .

 اینستاگرام نبود که عکس های سلفی در رنگ بندی های مختلف و عکس های دسته جمعی و سفر و مهمانی رفتن هایش را بشود  ببینی .

ما که توی کافه و سینما قرار نمی گذاشتیم .

 قرارمان این بود که فلان ساعت توی صف نانوایی با هم باشیم

یکی توی مردانه بایستد و دیگری زنانه شاید شانس یاری کند و همزمان نوبتمان شد و پیش چشم شاطر، جلوی دخل، چند ثانیه ای کنار هم بایستیم .همین .

تلفن های خانه که سایلنت نمی شدند .

 قرارمان این بود که فلان ساعت که همه خواب هستند یواشکی طوری که کسی نفهمد گوشی دستش باشد و آن یکی دستش روی قطع کن و به محض اینکه زنگ زدی ، زنگ نخورده دستش را بردارد ، مبادا کسی بو ببرد . 

تو آرام بگویی : دوستت دارم 

و او آرام تر بگوید : منم همینطور

و بعد در سکوت، صدای نفس های همدیگر را بشنوید .

ما شاید آخرین نسلی بودیم که کمتر می دید و بیشتر تخیل می کرد . نسلی که صدا و لبخند را به تیپ و هیکل ترجیح می داد . آخرین نسلی که زود دل می بست و دیر دل می کند ..


پ ن:

آن روز که در محشر،مردُم همه گرد آیند

ما با تو در آن غوغا،دزدیده نظر بازیم

  • سا قی

قاسم چه بدی داشت که یک بار نذاشتی؟

جمعه, ۲۷ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۵ ب.ظ

روزگار غریبی شده واقعا. این پدر و مادرهای جدید‌الاحداث دهه شصتی برای اینکه بچه‌شون با بقیه بچه‌ها متفاوت باشه اسم‌هایی رو روی این طفل‌های معصوم می‌ذارن که واقعا آدم می‌خواد بشینه برای مظلومیت بچه‌ های‌های گریه کنه. وخامت اوضاع به حدی رسیده که جدیدا پدر و مادر‌ها وقتی از بچه‌شون اسم می‌برن نمی‌فهمم راجع به یه شخص حقیقی دارن حرف می‌زنن یا شخص حقوقی. از هرکسی هم می‌پرسی اسم بچه‌ات یعنی چی می‌گه یه اسم اصیل پارسیه. در همین راستا من تا امروز فهمیدم میلان و ویکتور و آندریا دلاورانی از سرزمین توران بودن که به رستم تو جنگ‌ها کمک می‌کردن. «آرسن» هم دلاوری از زابل بوده که مربی‌گری آرسنالِ زابلِ اون زمان رو به عهده داشته که در افسانه‌های پارسی هم ازش به نیکی یاد شده.

 به‌هرحال در این دوره و زمانه چه خوب و چه بد تنوع اسامی زیاد شده ولی با این حال بسیاری از والدین موقع انتخاب اسم با مشکل مواجه شده و برای خاص‌تر شدن اسم بچه بطور کاملا انتحاری وارد عمل می‌شن. مثلا شما به این اسم دقت کنید: «گشواد»! اسم پسر هم هست. معلوم هم نیست اون «واو»‌ی که مثل آینه دق وسطش اومده مثل واو «خواهر» نوشته می‌شه ولی خونده نمی‌شه یا نه. بعد اگه تو مدرسه اون «واو» رو نخونن و بچه متاثر از اسم قشنگش تنبل بار بیاد و حمال بشه شما به عنوان پدر و مادر چه جوابی دارین به بچه بدین؟ یا بچه برگرده با بغض بگه «چرا اسم منو گذاشتن گشواد!؟ من که تو زندگیم کم نذاشتم، من که همیشه زرنگ و فرز بودم!» چه جوری تو صورت بچه نگاه می‌کنین؟ مورد داشتیم بنده خدا اسمش گشواد بوده، اینقدر حساس شده بود که هر وقت صداش می‌کردیم می‌گفت خودتی بی‌شعور! یا مثلا طرف دلش خوشه اسم وزیر اردشیر بابکان رو گذاشته رو اسم پسرش. حالا اسم چیه؟ «گرانخوار»! بچه به دنیا اومده پستونک زیر ۲۵ هزار تومن نمی‌خوره. مادرش می‌آد شیر بده اخم می‌کنه می‌گه فقط کیم کارداشیان! آخر با چانه‌زنی و مذاکره به شیر خشک نستله راضیش می‌کنن. قطره آهن خارجیش هم دیگه بماند! اینقدر به پدره فشار اومد رفت اسمشو عوض کرد گذاشت «ارزانخوار»، تو پرانتز «ایرانی‌خوار» ولی خب گرانخواری و لوکس‌خواری رفته بود تو ذات بچه و دیگه نمی‌شد کاریش کرد.

 اصلا انتخاب این جور اسامی عجیب و غریب برای خود پدر و مادر هم خوب نیست. شما الان اسم بچه رو بذار «قاسم»، بذار «جبار»، بذار «صَفَرعلی». این بچه خودش به راحتی به دنیا می‌آد، نه عکس آتلیه‌ای می‌خواد نه فیلم سزارین، حتی تخت بچه هم نمی‌خواد. خودش هر شب، شب بخیر می‌گه و می‌ره روی میز ناهارخوری می‌خوابه، خودش خودش رو پوشک می‌کنه، می‌ره از سر کوچه شیر شیشه‌ای می‌خره با کلوچه می‌خوره! اصلا اشک تو چشمای آدم جمع می‌شه. آخرشم هیچ انتظاری ازش نمی‌ره ولی خودش مرام می‌ذاره و می‌شه متخصص مغز و اعصاب. حالا اسم بچه رو بذار «نیاوش»، «آدرین»، «کارن» و… از همون اول باید خرجش بکنی، کلاس موسیقی و زبان فرانسه و گلف و تنیس بذاریش، مدرسه غیرانتفاعی ثبت نامش کنی و ترمی هشت میلیون شهریه بدی که آقا بشه یه چهره هنرمند و معروف ولی آخرش می‌بینی کارمند اداره دارایی شده و چون نتونسته آهنگساز یا کارگردان مطرحی بشه افسرده است. ولی اگه همون جبار یا قاسم کارمند دارایی می‌شد خیلی هم راضی و خوشحال بود از موقعیتش. پس واقعا این چه کاریه که ما با بچه هامون می‌کنیم؟ 

نکنید عزیزان من، دهه شصتی‌های عزیز، موقع انتخاب اسم بچه‌هاتون گرانخواری نکنید

اینم یه چندتا اسم باحال :انستیاژ، تامارا، اسپاندا، راتاناز، نیلفام، نوشیکا، ریونی  ، فقط تشخیص جنسیتش با خودتونه

  • سا قی