تالیفیه

داستان های کوتاه و عبرت های بلند

تالیفیه

داستان های کوتاه و عبرت های بلند

تالیفیه

اینجا مطالبی را می آورم که نوعا نوشته خودم نیستند ولی به نظرم زیبا رسیدند وحیفم آمد شما را در خواندنش شریک نکنم امیدوارم لذت ببرید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آبرو» ثبت شده است

عمو سبزی فروش

يكشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۱۰ ب.ظ

داستان زیر مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران سلطنت احمدشاه قاجار برای تحصیل به آلمان رفته بودند

ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که در آلمان در عهد احمد شاه قاجار تحصیل میکردیم. روزی رئیس دانشگاه به ما اعلام نمود که همۀ دانشجویان خارجی باید از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملی کشورشان را بخوانند. ما بهانه آوریم که عدۀ‌مان کم است. گفت : اهمیت ندارد.از برخی کشورها فقط یک دانشجو اینجا تحصیل میکند و همان یک نفر پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد و سرود ملی خواهد خواند.

چاره‌ای نداشتیم دور هم جمع شدیم و گفتیم ما که سرود ملی نداریم و پس چه باید کرد؟ وقت هم نیست که از نیشابور و از پدرمان بپرسیم.

به راستی عزا گرفته بودیم که مشکل را چگونه حل کنیم. یکی از دوستان گفت: اینها که فارسی نمیدانند. چطور است شعر و آهنگی را سر هم بکنیم و بخوانیم و کسی هم که اینجا فارسی بلد نیست که بداند و اعتراض کند.

اشعار مختلفی از سعدی و حافظ با هم تبادل کردیم. اما این شعرها آهنگین نبود و نمیشد به‌صورت سرود خواند. بالاخره من [دکتر گنجی] گفتم:

بچه‌ها، عمو سبزی‌فروش را همه بلدید؟ گفتند: آری. گفتم هم آهنگین است و هم ساده. بچه‌ها گفتند: آخر عمو سبزی‌فروش که سرود نمیشود. گفتم: بچه‌ها گوش کنید و خودم با صدای بلند و خیلی جدی شروع به خواندن کردم: عمو سبزی‌فروش... بله. سبزی کم‌فروش... بله. سبزی خوب داری؟ ... بله. فریاد شادی از بچه‌ها برخاست و شروع به تمرین نمودیم.

با توافق همدیگر، «سرود ملی» به این‌ صورت تدوین شد :


عمو سبزی‌فروش ... بله

سبزی کم‌فروش ... بله

سبزی خوب داری ... بله

خیلی خوب داری؟ ... بله

عمو سبزی‌فروش ... بله

سبزی کم فروش ... بله

سبزیت گِل داره ... بله

درد دل داره ... بله

سیب کالک داری ... بله

من و دوسم داری ... بله

عمو سبزی‌فروش ... بله

من نعنا میخوام ... بله

تو رو تنها میخوام ... بله


خلاصه این را چند بار تمرین کردیم ، روز رژه با یونیفورم یک‌ شکل و یک‌ رنگ از مقابل امپراطور آلمان عمو سبزی‌فروش خوانان رژه رفتیم. پشت سر ما که دانشجویان ایرلندی در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هیجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، به‌طوری که صدای «بله» در استادیوم طنین‌انداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان به‌خیر گذشت.


 دکتر جلال گنجی



پ ن: ماه مبارک رجب و ایام نوروز را تبریک عرض می کنم.ان شاالله سالی پر از بندگی و عبودیت را داشته باشیم.

  • سا قی

رسالت مشک

دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۴۹ ق.ظ

تمام ادب عباس در همه عمر این بوده است که خواسته ی نگفته حسین را بشناسد و در اجرا و اجابتش سر بسپارد. 

امروز اما حسین خواسته اش را آن هم با لحن خواهش و خضوع به زبان آورده است.

پس برای عباس این فقط یک مشک آب نیست!

قیمتی ترین محموله ی عالم است.

این فقط یک مشک آب نیست ، رسالت تاریخی عباس است.

در آینه ی این آب ، پدرش علی نشسته است ، مادرش ام البنین رخ نموده است ، زهرای مرضیه تجلی کرده است.

همه پیامبران اکنون در کربلا صف کشیده اند و بی تاب تشنگی فرزندان محمدند.

چشم آدم ابوالبشر خیره به این مشک است. نگاه نوح نگران این مشک است.

اجر رسالت محمد و مودت ذی القربای او متجلی در این مشک است. 

و عباس اگر - شده با فدیه جانش - این آب را برساند کار دیگری در این جهان ندارد...


کتاب: سقای_آب و ادب ص۹۳

سید مهدی شجاعی


دل نوشت:

خداحافظی زائر تو خون به دلم کرده حسین 

چند روزه دگری مانده بیا کاری کن...


پ ن:ممنون از تمام بزرگوارانی که وقت گذاشتند و دو پست نسبتا طولانی قبل را خواندند و نظراتشان را مرقوم فرمودند.


التماس دعا 


  • سا قی