عشق کتابی
سرت را قدری بیاور جلوتر تا باز هم آهسته تر بگویم:
بهترین دوستِ انسان، انسان است نه کتاب. کتاب ها، تا آن حد که رسمِ دوستی و انسانیت بیاموزند، معتبرند، نه تا آن حد که مثل دریایی مُرده از کلمات ِ مُرده، تو را در خود غرق کنند و فرو ببرند.
تو در کوچه ها انسان خواهی شد نه در لا به لای کتاب ها.
تو در کوه ها، در جاده ها، و در کنارِ ستمدیدگانِ واقعی، رسم زندگی را یاد خواهی گرفت نه با غوطه خوردن در آثاری که در اتاق های دربسته نوشته شده و نویسندگانش هرگز نسیم را ندانسته اند و قایقی در تَنِ توفان را...
از همۀ اینها گذشته، من، عشقِ کتابی را هم دوست نمیدارم و تسلّطِ کتاب بر خانه را هم.
من دوست ندارم که وقتی برای کاری صدایت میکنم، جواب بدهی: "همین صفحه را که تمام کنم، میآیم." من از این جواب بیزارم و از آن کتاب که مثل صخره ای میان دو عاشق قرار میگیرد....
یک عاشقانه آرام
نادر ابراهیمی
پ ن: راستش را بخواهید عاشقی با آرامش جمع نمی شود.عشق شور دارد تلاطم دارد. زنده است. اگر عاشقی را آرام دیدید بدانید خودش را کشته .
عاشق اگر بمیرد هم تلاطم دارد، مگر اینکه خودش را بکشد...
از یه جهاتی با اینجای کتاب یک عاشقانه آرام موافق بودم، از جهاتی هم نه!
ترویج بی کتابی میکند :)
خود نادر خان سر و کارش با کتاب بوده همیشه
بانوی آذری هم از جهاتی راس میگه. خوندن مثل جمع کردن یه چیزیه، انگار وسایل ساختمون رو جمع کنی! فایده نداره تا وقتی که نسازی شون. باید با اندیشه ساخت