عشق کتابی
سرت را قدری بیاور جلوتر تا باز هم آهسته تر بگویم:
بهترین دوستِ انسان، انسان است نه کتاب. کتاب ها، تا آن حد که رسمِ دوستی و انسانیت بیاموزند، معتبرند، نه تا آن حد که مثل دریایی مُرده از کلمات ِ مُرده، تو را در خود غرق کنند و فرو ببرند.
تو در کوچه ها انسان خواهی شد نه در لا به لای کتاب ها.
تو در کوه ها، در جاده ها، و در کنارِ ستمدیدگانِ واقعی، رسم زندگی را یاد خواهی گرفت نه با غوطه خوردن در آثاری که در اتاق های دربسته نوشته شده و نویسندگانش هرگز نسیم را ندانسته اند و قایقی در تَنِ توفان را...
از همۀ اینها گذشته، من، عشقِ کتابی را هم دوست نمیدارم و تسلّطِ کتاب بر خانه را هم.
من دوست ندارم که وقتی برای کاری صدایت میکنم، جواب بدهی: "همین صفحه را که تمام کنم، میآیم." من از این جواب بیزارم و از آن کتاب که مثل صخره ای میان دو عاشق قرار میگیرد....
یک عاشقانه آرام
نادر ابراهیمی
پ ن: راستش را بخواهید عاشقی با آرامش جمع نمی شود.عشق شور دارد تلاطم دارد. زنده است. اگر عاشقی را آرام دیدید بدانید خودش را کشته .
عاشق اگر بمیرد هم تلاطم دارد، مگر اینکه خودش را بکشد...
- ۱۴ نظر
- ۰۳ فروردين ۹۶ ، ۱۰:۳۳