تالیفیه

داستان های کوتاه و عبرت های بلند

تالیفیه

داستان های کوتاه و عبرت های بلند

تالیفیه

اینجا مطالبی را می آورم که نوعا نوشته خودم نیستند ولی به نظرم زیبا رسیدند وحیفم آمد شما را در خواندنش شریک نکنم امیدوارم لذت ببرید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دختر مو بور» ثبت شده است

زن مدرن

پنجشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۲۶ ب.ظ

تاریخچه اختراع زن مدرن ایرانی بی شباهت به تاریخچه اختراع اتوموبیل نیست.

با این تفاوت که اتومبیل کالسکه ای بود که اول محتوایش عوض شده بود( یعنی اسب هایش را برداشته به جای آن موتور گذاشته بودند ) و بعد کم کم شکلش متناسب این محتوا شده بود و زن مدرن ایرانی اول شکلش عوض شده بود و بعد، که به دنبال محتوای مناسبی افتاده بود، کار بیخ پیدا کرده بود.

 ( اختراع زنِ سنتی هم، که بعد ها به همین شیوه صورت گرفت، کارش بیخِ کمتری پیدا نکرد.)

این طور بود که هر کس، به تناسب امکانات و ذائقه ی شخصی، از ذهنیت زن سنتی و مطالبات زن مدرن ترکیبی ساخته بود که دامنه ی تغیراتش، گاه، از چادر بود تا مینی ژوپ.

می خواست در همه ی تصمیمات شریک باشد اما همه ی مسئولیت ها را از مردش می خواست.

می خواست شخصیتش در نظر دیگران جلوه کند نه جنسیتش اما با جاذبه های زنانه اش به میدان می آمد.

مینی ژوپ می پوشید تا پاهایش را به نمایش بگذارد اما، اگر کسی به او چیزی می گفت، از بی چشم و رویی مردم شکایت می کرد.

طالب شرکت پایاپای مرد در امورِ خانه بود اما در همان حال مردی را که به این اشتراک تن می داد ضعیف و بی شخصیت قلمداد می کرد.

خواستارِ اظهار نظر در مباحثِ جدی بود اما برای داشتن یک نقطه نظرِ جدی کوشش نمی کرد.

از زندگی زناشویی اش ناراضی بود اما نه شهامت جدا شدن داشت، نه خیانت.

وقتی کار به جدایی می کشید، به جوانی اش که بی خود و بی جهت پای دیگری حرام شده بود تاسف می خورد.

بی گمان زنانی هم بودند که در یکی از دو منتها الیهِ این طیف ایستاده بودند. 



📕همنوایی شبانه ارکستر چوبها

👤 رضا قاسمی

  • سا قی

هنوز رژیم داری!؟

سه شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۲۲ ق.ظ

جوان تر که بودم،واسه خرج و مخارج تحصیلم مجبور شدم توی یه رستوران کار کنم،من اون جا گارسون بودم،رستوران ما به مرغ سوخاری هاش معروف بود،البته نمی شد از سیب زمینی سرخ کرده هاش هم گذشت،خلاصه اینکه پاتوق دختر پسرهای جوان بود.

صاحب رستوران مرد با انصافی بود،از اون سبیلوهای باحال،خیلی هوای زیردست هاش رو داشت،ما بهش می گفتیم رئیس.

یه روز که می خواستم غذای مشتری ها رو ببرم،رئیس من رو کشید کنار و گفت:میز شماره دو،اون دختر مو بورِ،بدجور دیوونش شدم،هرکاری بخواد واسش می کنم.

گفتم:ببین رئیس،خیلی خوبه ها،ولی فکر نکنم پا بده!

رئیس گفت:اون هر روز با دوست هاش می آد اینجا،می دونی که من خجالتیم،آمارش رو بگیر،جبران می کنم.

چند دقیقه بعد وقتی که غذای اون دخترها رو روی میزشون میذاشتم،شنیدم که داشتن در مورد این حرف میزدن که سبیل چه چیز مزخرفیه،بعد من رو کردم به دختر مو بورِ و گفتم:غذای شما با طراحی مخصوص آقای رئیس سرو شده. دخترِ هم یه نگاه به رئیس انداخت که دست هاش رو زیر چونه اش زده بود و اون رو دید میزد. به رئیس گفتم که طرف انگار با سبیل حال نمی کنه،رئیس رو میگی،رفت تو دستشویی و بدون اون سبیل های فابریکش برگشت. 

فردای اون روز وقتی باز داشتم غذای دخترها رو روی میز میذاشتم بو بردم که اون ها دانشجوی زبان فرانسه هستن. رئیس هم بلافاصله دوره فشرده زبان فرانسه ثبت نام کرد و بعدش هم ما منوی رستوران رو فرانسوی کردیم!

اما داستان به همین جا ختم نشد،چون وقتی یه روز رئیس نقاشی 'جیغ' اثر معروف 'ادوارد مونک' رو تو دست دختر مو بورِ دید،به سرش زد که دیوارهای رستوران رو پر از نقاشی های 'ادوارد مونک' کنه!

رئیس ما از یه سبیلو که فقط بلد بود مرغ سرخ کنه،تبدیل شد به یه دلباخته نقاشی که یه سیگار برگ همیشه گوشه لبش بود.

تا اینکه یه روز من پا پیش گذاشتم و به دخترِ گفتم که مادمازل،رئیس ما بدجور خاطر شما رو می خواد! دخترِ فقط نگاه کرد و هیچ جوابی نداد. از اون روز دیگه دختر مو بورِ با دوست هاش به رستوران نیومد و وقتی قضیه رو از دوست هاش جویا شدم،گفتن که اون رژیم گرفته،من هم که فهمیدم جریان از چه قراره،واسه اینکه حال رئیس گرفته نشه،بهش گفتم طرف رژیم گرفته.

رئیس هم منوی رستوران رو عوض کرد و از اون به بعد فقط غذای رژیمی سرو میشد.اوضاع همینطوری ادامه داشت،اما من دیگه درسم تموم شد و از اون شهر رفتم. وقتی بعد از چند سال به اونجا برگشتم دیدم که جای اون رستوران یه گالری نقاشی دایر کردن و بالاش به فرانسوی نوشتن:


? êtes-vous toujours sur l'alimentation


یعنی، هنوزم رژیم داری؟

  • سا قی